خودکنترلی
یکی از اهدافی که خودکنترلی در پی آن است، ایجاد حالتی است در درون فرد
که او را به انجام وظایفش متمایل بسازد بدون آنکه یک عامل خارجی او را تحت
کنترل داشته باشد.
در مقاله حاضر نگارنده در پی یافتن پاسخ این سوال است که آیا تحقق خودکنترلی عملی است؟ بدین منظور ابتدا به بیان تعاریفی از خودکنترلی و مصادیق آنها در سازمان و بیان دیدگاههای موجود در مورد کنترل میپردازد.
خودکنترلی
به معنای کاربرد درست هیجانها تلقی میشود و اعتقاد بر این است که قدرت
تنظیم احساسات، موجب افزایش ظرفیت شخص برای تسکین دادن خود، دور کردن
اضطرابها افسردگیها یا بی حوصلگیهای متداول میشود.
همچنین
خودکنترلی فرایند غلبه بر رفتارها، تکانه ها، احساسها یا علایق خودکار یا
درونی است که در غیر این صورت با رفتار هدف مدار تعارض پیدا میکند.
بدون خودکنترلی، فرد درگیر رفتارهای خودکار، عادتی و درونی خواهد شد.
خودکنترلی
را به عنوان تاخیر خشنودی و از نظر عملیاتی طول زمانی که فرد برای رسیدن
به پیامد ارزشمند، ولی دیرآیندتر منتظر میماند توصیف کرده اند ارتباط بین
تکانشگری و هیجان طلبی، دلالت بر این دارد که از انحرافات شناختی با نقص
تحمل تاخیر خشنودی و ناتوانی در نظر گرفتن پیامدهای رفتار مرتبط میباشد که
ممکن است زمینهای را برای عملکرد این خصیصه ایجاد نماید و منجر به برخی
از مشکلات خودکنترلی گردد.
احتمالا یکی از راههای مقاومت در برابر
وسوسه، هدایت توجه و دوری از وسوسه است که برای رسیدن به آن میتوان از
راهبردهای درونی استفاده کرد.
از آنجا که توجه، مولف اصلی در خودگردانی است میتوان نتیجه گرفت که کارکرد توجه و خودگردانی، تاثیر متقابل وموثری بر یکدیگر دارند.
فرد برای افزایش تلاش ذهنی باید دارای توان افزایش مهارتهای خودکنترلی باشد.
منبع : خودکنترلی